کابوس ازدواج ؛ بررسی انواع موانع در مسیر ازدواج
حتماً کاریکاتورهایی را دیدهایم که «هفت خوان ازدواج» را با ظاهری طنز اما به تلخی به تصویر میکشند. در دنیای واقعی اطرافمان نیز تعداد کمی از این طنزِ تلخ دیده نمیشود؛ فاصلهی بین احساس نیاز و خواست فردی تا شکلگیری ازدواج را موانعی پر کردهاند که منجر به ازدواج دیرهنگام میشوند.
شاید عجیب باشد که تاکنون پژوهش جامع و مدونی در خصوص موانع ازدواج صورت نگرفته است که بتواند تحلیلهای ناقص را کنار بزند و با ارائهی ادله و آمار، این مهم را آسیبشناسی نماید اما معمولاً کارشناسان موانع ازدواج را در دو دستهی «عوامل درونی» و «عوامل بیرونی» مورد بررسی قرار میدهند.
عوامل درونی
عوامل درونی شامل ویژگیها و احساساتی است که منشأ آنها خود فرد است. رفع این موانع گرچه با کمک دیگر انسانها و نهادها انجام میگیرد اما نهایتاً به اراده و تغییر وضعیت شخص وابسته است.
ترسها یکی از عوامل درونی هستند که شاید تاکنون کمتر به آنها پرداخته شده باشد. ترسها اگر از پدیدهای عینی نشأت بگیرند، نوعی واکنش طبیعی در برابر خطر هستند و راهکاری جز رفع خطر در واقعیت ندارند اما گاهی ترسها، کاذب و ناشی از پدیدهای خیالی یا به نوعی حاصل بازنماییهای غلط از واقعیت هستند؛ در چنین مواردی میتوان با آگاهیبخشی ترسها را از میان برد. در هر یک از انواعی که در ادامه ذکر خواهد شد ترکیبی از این دو شرایط حاکم است.
ترس از محدود شدن آزادیهای فردی و قطع شدن تمام برنامههایی که فرد در دوران مجردی داشته، جزو اصلیترین ترسها در دختران و پسران است اما در بین دختران با شدتی بیشتر دیده میشود. بخشی از این احساس ناشی از تعریف افراطی از ازدواج و عواقب آن است؛ در واقع در عرف ما ازدواج یک ایستگاه پایانی در زندگی تعریف شده که پس از آن، مسیر پیشرفت فردی به پایان خواهد رسید؛ در حالی که ازدواج گرچه تغییراتی را حتماً به دنبال دارد اما بنا نیست تمام برنامههای قبلی افراد قطع گردد. ازدواج ایستگاه میانی زندگی افراد است که بعد از آن مسیرهای فردی اتفاقاً با همراهی یک همسفر طی خواهد شد و همچنین مسیرهای مشترک جدید نیز به وجود خواهد آمد. شدت بیشتر این مسئله در دختران از آن جهت است که عموماً مردان توقع بیشتری برای تطبیق زن با شرایط جدید در زندگی را دارند که صد البته باید در یک سویه بودن این دیدگاه تجدید نظر صورت بگیرد.
ترس مشترک بعدی ترس از طلاق است. بالا رفتن آمار طلاق در سالهای اخیر موجب شده است که جوانان و خانوادهی آنان از ترس شکست، در ازدواج سختگیری بیشتری نمایند و در نتیجه ازدواج را به تأخیر بیندازند. بیشک آمار طلاق در ایران بالا رفته است اما متأسفانه باید بدانیم که در خصوص این مسئله، به سهو یا به عمد، اشتباهی صورت گرفته است که میتوان از آن با عنوان «دروغ طلاق» یاد کرد؛ تاکنون شاخصی که برای سنجش وضعیت طلاق مطرح می شده «نسبت ازدواج به طلاق» بوده که تعداد ازدواجها به طلاقهای ثبت شده در هر سال را گزارش میداد اما این شاخص اشکالاتی دارد؛ طبق آمارهای رسمی نسبت طلاق به ازدواج در سال ۹۷، ۳۱٫۷۷ درصد بوده است و رسانهها این خبر را با تیترهایی همچون “وضعیت قرمز ازدواج” و “سال ۹۷ رکورد طلاق را شکست” این گونه بازتاب دادند که “از هر سه ازدواج یک طلاق رخ می دهد”؛ میتوان گفت که این گزاره غلط نیست چرا که واقعاً در آن سال به ازای ثبت سه ازدواج یک طلاق ثبت شده است اما خوانش عمومی از این آمار چنین است که “اگر من ازدواج کنم با احتمال ۳۳ درصد احتمال طلاق دارم!” در صورتی که اساساً طلاق ثبت شده در هر سال حاصل جدایی زوجی نیست که در همان سال ازدواج خود را ثبت نمودهاند بلکه عمدتاً جدایی در ازدواجهایی است که در سالهای گذشته شکل گرفتهاند. این سوءتفاهم موجب شده است که این نسبت آماری دیگر متداول نباشد.۱
در مرداد ماه سال ۹۷ توسط بنیاد ملی خانواده پژوهشی تحت عنوان «پژوهشی بر نیم قرن تغییرات خانواده در ایران» انجام شد و شاخصی را ارائه نمود که گرچه هنوز هم نمیتواند به پرسش “احتمال این که یک ازدواج منجر به طلاق شود چقدر است؟” پاسخ دهد اما میتواند تحلیل مناسبتری از وضعیت طلاق را ارائه کند. این شاخص عبارت است از میزان طلاق متأهلان یعنی نسبت تعداد طلاقهای هر سال به «تعداد کل خانوادههای موجود». این شاخص در سال ۹۵ عدد ۸٫۵۶ در هر ۱۰۰۰ خانواده را نشان داده است۲؛ هر چند این عدد از سال ۷۵ که ۳٫۱۷ از هر ۱۰۰۰ خانواده بوده تقریباً سه برابر شده و حاکی از مسئلهای جدی است اما افراط در آن، خود موجب شکسته شدن قبح طلاق و افزایش این آسیب اجتماعی خواهد شد.
علاوه بر ترسهای نام برده شده، در دختران ترس از عدم توانایی مرد در مدیریت و ایجاد نقش تکیه گاهی، اصرار بعضی مردان برای شاغل بودن زن و همچنین خشونت علیه زن دیده میشود. همچنین در پسران ترس از عدم سازگاری زن با شرایط احتمالی آینده، عدم پذیرش اقتدار مرد و همچنین مناسب نبودن گزینههای متعدد مطرح شده برای خواستگاری وجود دارد. ترسهای نام برده شده در گروههای مختلف اجتماعی شدت متفاوتی دارند؛ به عنوان مثال دختران فعال اجتماعی یا شاغل معمولاً خود نوعی از مدیریت و تکیهگاهی در یک مجموعه را تجربه کردهاند اما همچنان در خانواده خواهان تکیهگاه هستند. از این رو در این موارد هم پسران تصور میکنند ممکن است دختران اقتدار آنها را نپذیرند و هم دختران بیم عدم توانایی مرد در مدیریت را دارند. این گونه ترسها گاهی تصور غلطی است که افراد با دیدن مشکل در یک زندگی مشترک آن را به همه زندگیها تعمیم میدهند البته مهارتآموزی به سازگاری در این شرایط کمک بسزایی میکند.
گرچه ترسها موانع درونی هستند اما نهادهای فرهنگی در تقویت یا تضعیف آنها نقش بسزایی دارند و از این جهت عملکرد غلط این نهادها میتواند این موانع را پررنگ نماید؛ به عنوان نمونه نقش مهم صداوسیما برای به نمایش گذاشتن الگوهای موفق ازدواج در جهت کاهش ترسها بسیار قابل نقد است.
عوامل بیرونی
موانع بیرونی شامل موانعی است که در صورت تکامل فرد نیز میتوانند سد راه تشکیل خانوادهی او باشند. این عوامل را میتوان در دو دستهی فرهنگی و غیرفرهنگی جای داد.
اهم موانع غیرفرهنگی شامل مسکن، شغل، جهیزیه، مهریه، مراسم ازدواج و سربازی است. این موانع عمدتاً از جنس اقتصادی و تابع شرایط حاکم بر جامعه در هر دوران هستند. از این جهت حاکمیت موظف است وضعیت عمومی این شرایط را کنترل نماید؛ به خصوص در مسالهی مسکن و شغل که اصلیترین نیازها هستند.
در اصل ۳۱ قانون اساسی آمده است: “داشتن مسکن متناسب با نیاز، حق هر فرد و جامعه ایرانی است. دولت موظف است با رعایت اولویت برای آنها که نیازمندترند به خصوص روستانشینان و کارگران زمینه اجرای این اصل را فراهم کند”. این اصل نشان از اهمیت این موضوع است اما متأسفانه در حال حاضر عموماً هزینهی اجارهی منزل از حقوق ماهیانهی یک مرد جوان بیشتر است.
در خصوص شغل نیز تعداد افراد بیکار در کشور عدد قابل توجهی است؛ طبق گزارش مرکز آمار ایران۳ در سال ۹۷ نرخ بیکاری جوانانِ ۴۵-۲۴ سال که عمدتاً در معرض ازدواج هستند ۲۵٫۱ درصد و در بین مردان در همین گروه سنی که عمدهی وظیفه اقتصادی به دوش آنهاست ۲۱٫۲ درصد است؛ در واقع حداقل یک چهارم از جمعیت جوان ما در این گروه سنی از اشتغال کافی برخوردار نیستند.
در خصوص سربازی نیز باید توجه داشت که خدمت سربازی دو سال از عمر مفید یک جوان است که میتواند در مسیری پربازدهتر صرف شود. جهتگیری خدمت در راستای تحصیلات و شغل جوانان میتواند راهکار مناسبی باشد.
به طور کلی آن چه که در موانع غیرفرهنگی مدنظر است کاهش مسائل و تسهیل شرایط آنها توسط حاکمیت است به گونهای که یک فرد جوان با پیش شرط تلاش و اهتمام خود بتواند در مدت کوتاهتری حداقلی از این شرایط را کسب نماید.
موانع فرهنگی، آن دسته از موانعی است که به موجب نگرش غلط جامعه در بطن موانع غیرفرهنگی شکل میگیرند و به آنها صورت پیچیده، سخت و غیرقابل دسترستری میدهند. به این معنی که هر کدام از مولفههای مسکن، جهیزیه، مهریه و… با نگرش غلط جامعه از مولفههای ضروری به مولفههای تزیینی و افراطی بدل میشوند؛ به عنوان مثال نیاز به مسکن به عنوان محلی برای زندگی یک نیاز ضروری است اما زمانی که اصرار زوجین، خانوادهها و اطرافیان بر وجود مِلک شخصی از همان شروع زندگی باشد، انتظاری فراتر از واقعیت خواهد بود. شغل نیز یک اصل اساسی برای مرد در ازدواج است اما بعضی خانوادهها اصرار دارند که فرد حتماً شغل دولتی با حقوق ثابت و بدون ریسک داشته باشد؛ چنین انتظاری نه تنها مسئله را برای فرد سخت میکند بلکه ممکن است او را از علاقه و لذت شغلیاش دور کند. همچنین در نگاهی کلانتر با ملزومات پیشرفت اقتصادی کشور نیز در تضاد است. جهیزیه به عنوان بستهی لوازم مورد نیاز و اولیه برای شروع یک زندگی میتواند به کالای لوکس، تزیینی و بر اساس چشم و هم چشمی بدل شود و خانوادهی دختر را تا سالها درگیر پرداخت قسط وامهای جهیزیه کند. مهریه نیز که در اسلام «مهرالسنه» نام دارد، حالا در دیدگاه عمومی تبدیل به ابزاری برای جلوگیری از طلاق و یا ایجاد پشتوانهی کامل مالی برای زن پس از طلاق احتمالی شده است؛ درحالی که طبق پژوهشها مهریهی بالا نه تنها نمیتواند مانع از شکلگیری طلاق شود بلکه گاهی به لحاظ روانشناسی میتواند به دلیل منفعت بالا، فرد را به جدایی تشویق نماید.
به طور کلی آنچه که از مولفههایی چون مهریه، جهیزیه، مسکن و شغل انتظار میرود، «سرمایهگذاری» در یک جای مشترک است و نه «معاملهگری» یا داد و ستد و یا چیزی را دادن و گرفتن. این نوع نگاه تجملگرایانه، ازدواج را از یک «امر انسانی» به یک «امر مادی» بدل میکند که آرامش و سَکَنِ مورد انتظار از ازدواج را در همان ابتدای مسیر از بین میبرد.
موانع فرهنگی عمدتاً برخاسته از عرف جامعهی ماست؛ در حالی که نه در آداب و رسوم کهن ایرانی و نه در سنت مقدس و الهی ما جای داشتهاند. وظیفهی حاکمیت در رفع موانع فرهنگی، تلاش در جهت فرهنگسازی است که متأسفانه فقط ذکر یک نمونه برای نشان دادن عدم توجه به این مقوله کافی است؛ آن هم فیلمهایی است که شروع یک زندگی مشترک را یا از ابتدا در بهترین حالت ممکن از لحاظ موقعیت شغلی و وضعیت مسکن و … نشان میدهند یا شرایط بدِ دختران و پسران را در نتیجهی عدم حصول این مولفهها به نمایش میگذارند؛ در حالی که هدف باید شکستن «تابوی تجمل» باشد و نه پر و بال دادن به آن. جامعه نیز باید در رفع «کلیشههای ازدواج» تلاش کند. البته در رفع موانع فرهنگی خانوادههای طرفین نقش اساسی دارند و اگر آنان همراه فرزندان خود باشند، هیچ کدام از عرف های اجتماعی نمی توانند سد راه ازدواج شوند.
نرگس حسینی؛مسئول خواهران اتحادیه