از منجلاب سیاست تا سنگر عشق
میان تیترهای فساد مالی و اختلاس، اخبار شهادت رزمندگان در سوریه چه غریب و مهجور مینمایند. انگار در غوغای مادیگرایی روزمرهگی، با ابدیتی سرشار از سکون و آرامش مواجه شده باشی.
این روزها چهره نظام در سوریه و عراق، قرابتی با چهرهاش در خود ایران ندارد. یک سوی خلوص و فداکاری است، یک طرف فساد لجام گسیخته، و منیتهای طاغوتی.
یکی مامن امن را رها کرده، برای آرمانهای انقلاب جانش را کف دست گرفته، یکی برای رسیدن به سفارت و وزارت از هیچ دنائتی ابا نمیکند.
این که چطور دو قطب چنین متصاد میتوانند در یک نظام گرد هم بیایند، درکش دشوار است. احتمالا این پدیده حاصل موقعیتی خاص باید باشد، و ما شاهد یک لحظه تاریخی «گذار» هستیم.
اما صاحب اصلی امروز نظام کیست؟ کدام بخش دیگری را مدیریت میکند؟
آیا انقلابیون، برای عبور از پرتگاه خطر خارجی، محتاج دلالهای پاچه ورمالیده شدهاند؟
یا غارتگران بیتالمال، نیازمند چهرهای صادق هستند، تا روی ناپاک خویش را پس آن پنهان کنند؟
جواب پرسشهای بالا هرچه که باشد، یک نکته را نباید فراموش کرد:
این دو حتی اگر به لحاظ سیاسی تعلق به نظام واحدی داشته باشند، بنا به ماهیت متفاوتند و تعلقی به یکدیگر ندارند.
این همزیستی عجیب دوام نخواهد داشت، و نهایتا یکی برجای میماند.
بنابراین پرسش مهمتر برای دلبستگان انقلاب این است که:
کدام یک؟ و من در این میانه کجا ایستاده، و چه میتوانم بکنم؟
موضوعی که باید در منتهای خونسردی، زیرکی و واقعگرایی به آن پرداخت، و نه با غلطیدن به ورطه
شعارهای روحیه دهنده.
اسد زم
منبع : مقسطین