شنبه , ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ 2024 - 04 - 20 ساعت :
» یادداشت ها » امام خمینی(ره) و لیبرال ها
یادداشت ها - یادداشت های مهم

امام خمینی(ره) و لیبرال ها

بهمن ۱۲, ۱۳۹۴ 6۰309

به گزارش تحکیم نیوز(پایگاه اطلاع رسانی دفتر تحکیم وحدت)/مرتضی جعفری پور؛ انقلاب اسلامی پدیده است و هر پدیده‌ای حیات و ممات دارد. اگر انقلاب اسلامی از آفاتی که آن را تهدید می‌کنند حفظ نشود، از بین خواهد رفت. بنابر این برای پاسداری از انقلاب باید ابتدا تهدیدکننده‌هایش را بشناسیم. یکی از بهترین و مطمئن‌ترین راه‌های شناخت این تهدید‌ها رجوع به آراء امام خمینی (ره) است. امام خمینی (ره) در اواخر عمر شریف خود در پیام به روحانیون، معروف به منشور روحانیت، نسبت به چهار خطر که هر یک انقلاب را تهدید می‌کند هشدار دادند. یکی از این خطر‌ها، بازگشت جریان لیبرال بود. ایشان در‌‌ همان نامه می‌فرمایند: «‌از تجربه تلخ روی کار آمدن انقلا‌بی نما‌ها و به ظاهر عقلای قوم ‌که هرگز با اصول و اهداف روحانیت آشتی نکرده‌اند عبرت بگیرند ‌که مبادا گذشته تفکر و خیانت آنان فراموش و دلسوزی‌های بی‌مورد و ساده‌اندیشی‌ها سبب مراجعت آنان به پستهای کلیدی و سرنوشت‌ساز نظام شود.» لذا برای کسب عبرت، ابتدا باید «تجربه تلخ روی کار آمدن» آن‌ها را بشنایم.

 

لیبرال‌ها و سلطنت

جریان لیبرالیسم در ایران از دل گروه‌های ملی گرا شکل گرفت. اصلیترین مصداق لیبرال‌ها در دوران امام را می‌توان نهضت آزادی دانست. نهضت آزادی در ۲۷ اردیبهشت ماه سال ۱۳۴۰ از دل جبهه ملی دوم و نهضت مقاومت ملی با هدف جلب پشتوانهٔ مذهبی شکل گرفت و به مبارزه فکری علیه رژیم دیکتاتوری و تلاش برای کسب قدرت پارلمانی با مشی مسالمت آمیز و محافظه کاران پرداخت. نهضت آزادی پیش از انقلاب جنبشی مذهبی محسوب می‌شد و به برگزاری کلاس‌ها و جلسات دینی نیز می‌پرداخت. اما اسلام را با رویکرد پوزیتویستی تفسیر می‌کرد. فعالیت سیاسی نهضت آزادی در چارچوب قانون اساسی شاه و اعلامیه جهانی حقوق بشر و منشور ملل متحد صورت می‌گرفت. بازرگان رهبر نهضت آزادی در اوج نهضت امام خمینی (ره) در سال ۵۶ گفت «اگر شاه همه مواد قانون اساسی را اجراء کند ما آماده‌ایم که سلطنت را بپذیریم.» وی بر پیروی از همه اجزای قانون تأکید می‌ورزید و هیچ تبصره یا استثنایی قائل نبود و در جای دیگر هم گفته بود: «تابع قانون اساسی ایران هستیم ولی منافی «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» نبوده، از قانون اساسی به صورت واحد جامع، طرفداری می‌کنیم.

در حالی که امام خمینی (ره) در سخنرانی‌ها واعلامیه‌های خود از رهگذر تأکید بر اجرای قانون اساسی، شاه را متهم می‌کرد که به قانون پایبند نیستند. اما از سوی دیگر تصریح می‌کردند که قانون اساسی دقیق و کامل نیست. پر واضح است که اتخاذ چنین موضعی از سوی امام با موضع نهضت آزادی که تبعیت از تمام اجزای قانون اساسی حکومت طاغوت را مبنای کارش قرار داده بود کاملاً متفاوت است.

مهندس بازرگان در سال ۴۱ در دادگاه رژیم شاه چنین می‌گوید: نظریات ما در مورد سلطنت، هم بر رونق و دوام سلطنت خواهد افزود و هم اجازه تولید نیروهای فوق العاده ملی را می‌دهد… ما واقعاً طرفدار و موافق آن (سلطنت) هستیم.

همچنین بازرگان طی مذاکراتش در مهر ماه ۱۳۵۷ با امام خمینی (ره) به ایشان می‌گوید: شما می‌گویید شاه باید برود. اولاً کجا برود؟ شاه رفتنی نیست. به فرض برود، با آمریکا و ارتش چه می‌کنید؟ فکر این دو رکن را کرده‌اید؟

سخن در این باره بسیار است. پس به ذکر همین نکته اکتفا می‌کنیم که نهضت آزادی تا آخرین ساعات عمر حکومت پهلوی، موضع خود را حفظ کرد.

تشکیل دولت لیبرال‌ها

آنچه که در نگاه اول عجیب به نظر می‌رسد این است که امام خمینی (ره) پس از پیروزی انقلاب بازرگان را به عنوان نخست وزیر دولت موقت منصوب می‌کند. اما با نگاهی بیانات آن بزرگوار مسئله شفاف می‌شود.

امام خمینی (ره) با قید «بنابر پیشنهاد شورای انقلاب» در حکم انتصاب بازرگان، وی را به نخست وزیری منصوب کردند. اما به آن کتفا نکردند و در جلسهٔ معارفه نیز با بیان اینکه «شورای انقلاب، پیشنهادشان این بوده است که ایشان رئیس دولت باشند» سعی داشتند براین معنا تاکید کنند.

همچنین در ۱۵ بهمن ۵۷ در سخنرانی خود در جمع روحانیون ضمن حمایت از دولت موقت آن را «ضعیف النفس» می‌نامند. «این‌ها همه مسلمانند همه متعهد، لکن ضعیف النفس‌اند

بعد‌ها نیز در ۶/۱/۱۳۶۸ در نامه به آقای منتظری می‌فرمایند: و الله قسم، من ‌از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم،… و الله قسم، من با نخست‌وزیری بازرگان مخالف بودم ولی او را ‌هم آدم خوبی می‌دانستم. و الله قسم، من رأی به ریاست جمهوری بنی‌صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم.

نسبت با اسلام

لیبرال‌ها به خاطر اصول فکری خود همواره با بخش‌هایی از اسلام مشکل دارند. به همین دلیل از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی با نظام و انقلاب به مشکل برخوردند.

یکی از مباحثی را که همواره بر آن تأکید می‌ورزیدند (و می‌ورزند)، جدایی دین از مسایل اجتماعی انسان است. لذا به مخالفت با اسلامی بودن نظام پرداختند. مثلاً حسن نزیه پس از برگزاری همه پرسی چنین می‌گوید: «این نه ممکن، نه مفید و نه خوب است که بخواهیم تمام مسایل سیاسی- اقتصادی و حقوقی کشور را بر اساس موازین و مقررات اسلامی مورد حل و فصل قرار دهیم.

پیش از همه پرسی نیز بازرگان بر عنوان «جمهوری دموکراتیک اسلامی» تأکید کرده بود. امام (ره) در واکنش به این مسئله می‌فرمایند: «آن‌ها که می‌خواهند کلمه دموکراتیک را بر عبارت جمهوری اسلامی اضافه کنند، آن‌ها غرب زدگانی هستند که نمی‌فه‌مند چه می‌گویند.» (۱۸/۱۲/۵۷) و یا در جای دیگر می‌فرمایند: «آن‌ها می‌خواهند یا جمهوری را در اینجا ایجاد کنند ‌که اسلام نباشد، یا جمهوری دمکراتیک را ـ ‌که باز اسلام در کار نباشد، یا جمهوری دمکراتیکی اسلا‌می؛ دمکراتیک را ‌که باز یک رنگ غربی به آن بدهند. شما باید بیدار باشید و جز جمهوری اسلام به هیچ چیز رأی ندهید.» (۲۲/۱۲/۵۷) و یا در جای دیگر می‌فرمایند: «ما آزادی و استقلال بی‌اسلام به چه دردمان می‌خورد؟ وقتی اسلام نباشد، وقتی پیغمبر اسلام مطرح نباشد، وقتی قرآن اسلام مطرح نباشد، هزار تا آزادی باشد. ممالک دیگر ‌هم آزادی دارند. ما آن را نمی‌خواهیم…. ما آزادی در پناه اسلام می‌خواهیم، استقلال در پناه اسلام می‌خواهیم، اساس مطلب اسلام ‌است.» (۲/۳/۵۸)

علاوه بر این لیبرال‌ها با ورود اصل ولایت فقیه در قانون اساسی به مخالفت پرداختند. اما تلاش‌های آن‌ها به جایی نرسید. از این سوی نقشه‌ای را طراحی کردند، که به طور ناگهانی مجلس خبرگان را پیش از تصویب قانون اساسی منحل کنند. اما چون بازرگان از عواقب آن می‌ترسید، پیشنهاد کرد که ابتدا رضایت امام را در مورد آن جلب کنند. امام (ره) بعد‌ها در یک سخنرانی این چنین به این موضوع می‌پردازند: «قضیه طرح آنکه مجلس خبرگان منحل بشود ‌که در زمان دولت موقت ‌این طرح شد و بعد ‌هم معلوم شد ‌که اساسش ‌از امیر انتظام بوده و آن مسائل. آن وقت آمدند آقایان پیش ما؛ همه ‌این آقایانی ‌که، آقای بازرگان و رفقایش گفتند: ما خیال داریم ‌این مجلس را منحلش کنیم. من گفتم: شما چه کاره ‌هستید اصلش ‌که می‌خواهید ‌این کار را بکنید! شما چه سمتی دارید ‌که بتوانید مجلس منحل کنید؟ پا شوید بروید سراغ کارتان. وقتی دیدند محکم ‌است مسأله، کنار رفتند.» (۲۴/۳/۶۰)

با توجه به شواهد تاریخی طرح این مسئله نزد امام به علت ترس از عواقب آن بوده است. چرا که آن‌ها اصلاً قائل به پیروی از امام (ره) نبودند. حتی فهم سیاسی امام (ره) را قبول نداشتند. برای مثال بازرگان در یکی از صحبت‌هایش چنین می‌گوید: نه تنها طبقات مختلف به دولت فشار می‌آورند. بلکه آقا هم ما را تحت فشار می‌گذارند. آقا که یکپارچه احساس و انقلاب و عطوفت و همیشه از قلب و دل و مغز و زبان، مدافع و طرفدار طبقه ضعیفان و بینوایان و به خول خودشان پابرهنگان هستند، احساسات ایشان را بر می‌انگیزند و آن وقت، آقا وادار می‌شوند، طاقت نمی‌آورند، از بالای سر ما، بدون مراجعه و مشاوره با دولت، بدون اینکه از ما بپرسند، اعلامیه و دستور صادر می‌فرمایند. یکدفعه دست و پای ما را توی پوست گردو می‌گذارند. شب جمعه اخیر، هشت نفر از هیأت وزراء خدمت آقا رسیدیم. صاف و پوست کنده گفتیم: خدا عمر و توفیق آقا را زیاد کند، شما هم ما را کلافه کردید.

این مخالفت با مسایل اسلامی به مسایل سیاسی محدود نمی‌شد و دامنهٔ آن به سایر مسایل نیز می‌رسید. برای نمونه از طریق برگزاری تجمع و انتشار بیانه به صورت مشترک با سایر گروه‌ها به مخالفت با حجاب پرداختند و آن را «محبوس کردن زنان با بندهای پوسیده ودرچارچوب افکار قرون وسطایی» نامیدند.

همچنین موضع گیری لیبرال‌ها در برابر صدور حکم ارتداد سلمان رشدی توسط امام خمینی یکی دیگر از مخالفت‌های آنان در برابر اسلام عزیز و امام است.

رابطه با امریکا

از آنجا که امریکا‌ام القرای لیبرالیسم در جهان است، لیبرال‌ها موضعی مثبت نسبت به آن دارند و در عوض از حمایت آمریکا برخوردارند.

از ابتدای انقلاب لیبرال‌ها به رابطهٔ با آمریکا تمایل نشان می‌دادند و با نظر امام خمینی (ره) مبنی بر ستیز با جهان خواران مخالفت می‌ورزیدند. درست یک هفته پس از پیروزی انقلاب، بازرگان در مصاحبه با نیویورک تایمز اعلام می‌کند: «دولت انقلابی ایران مشتاق است روابط خوب خود را با امریکا از سر گیرد» این در حالی است که امام (ره) از سال ۴۳ که با بیان جملهٔ «امروز تمام گرفتاری ما از آمریکاست» مبارزه‌اش را با امریکا علناً مطرح فرمودند، همواره بر مبارزه با امریکا تأکید می‌کردند.

بازرگان در روز‌های بعد نیز بر این نکته مجدداً تأکید می‌کند. اما اوج این مسئله را در دو رخداد می‌توان دید. یکی ملاقات بازرگان با برژینسکی، مشاور امنیت ملی کار‌تر، در اولین سفر خارجی‌اش پس از تصدی نخست وزیری، درست در شرایطی که مردم ایران با انجام تظاهرات به خاطر اقامت شاه در امریکا، به امریکا اعتراض کرده بودند. و دیگری موضع گیری دولت موقت در برابر تسخیر لانه جاسوسی که به استعفای بازرگان و برکناری دولت انجامید. این مخالفت لیبرال‌ها در حالی صورت می‌گرفت که امام خمینی (ره) از اقدام انقلابی دانشجویان تقدیر کردند و آن را انقلاب دوم نامیدند. بازرگان در یکی از سخنرانی‌هایش به دانشجویان پیرو خط امام حمله می‌کند و چنین می‌گوید: «اسم خودشان را می‌گذارند، خط امام. خط شیطانند اینهایی که افشا می‌کنند.

امام خمینی (ره) بعد‌ها در یک سخنرانی چنین می‌فرمایند: «خط ‌این بود ‌که ‌این قضیه مرگ بر آمریکا منسی بشود. و لهذا، دیدید ‌که آن روزی ‌که ‌این جوان‌های بیدار عزیز ما ‌این لا‌نه جاسوسی را گرفتند، ‌این شیاطین به دست و پا افتادند. یکی گفت ‌که این‌ها خط شیطان هستند…. می‌خواستند ‌که ما را ‌از استقلال بیرون بیاورند و به دامن آمریکا بیندازند و قضیه گرفتن ‌این محل جاسوس‌خانه ناگوار بود برای آن‌ها، برای اینکه پرونده‌های این‌ها ‌هم ظاهر می‌شد، پیدا می‌شد ‌این پرونده‌ها…. ‌این جوان‌های عزیز ما ‌که می‌گفتند ما در خط اسلام هستیم، می‌گفتند به آن‌ها ‌که شما در خط شیطان ‌هستید، خوف ‌این بود ‌که ‌این پرونده‌ها ظاهر بشود و ‌این چهره‌هایی ‌که قالب زدند خودشان را، ‌این چهره‌ها معلوم بشود ‌که چه جور اشخاصی بودند.» (۱۱/۴/۶۰)

پس از تسخیر لانه جاسوسی امریکا اسناد زیادی از همکاری گروه‌های مختلف (از جمله نهضت آزادی) با امریکا کشف شد.

جنگ تحمیلی

در ماه‌های آغازین جنگ نهضت آزادی (تن‌ها حزب لیبرال) به حمایت تمام قد از دفاع مقدس پرداخت. تا جایی که مصاحبه‌های اعضاء و بیانیه‌های آن تی‌تر یک برخی از روزنامه‌ها می‌شد. اما نهضت آزادی که عادت به مخالفت با مواضع امام خمینی (ره) کرده بود، پس از فتح خرمشهر، به طور جدی بر اتمام جنگ اصرار کرد.

سخن آخر

امام خمینی (ره) در منشور روحانیت می‌فرمایند:

«من امروز بعد ‌از ده سال ‌از پیروزی انقلاب اسلا‌می همچون گذشته اعتراف می‌کنم ‌که بعض تصمیمات اول انقلاب در سپردن پست‌ها و امور مهمه کشور به گروهی ‌که عقیده خالص و واقعی به اسلام ناب محمدی نداشته‌اند، اشتباهی بوده ‌است ‌که تلخی آثار آن به راحتی ‌از میان نمی‌رود، گر چه در آن موقع ‌هم من شخصاً مایل به روی کار آمدن آنان نبودم ولی با صلاح‌دید و تأیید دوستان قبول نمودم و الآن ‌هم سخت معتقدم ‌که آنان به چیزی کمتر ‌از انحراف انقلاب ‌از تمامی اصولش و هر حرکت به سوی آمریکای جهان‌خوار قناعت نمی‌کنند، در حالی ‌که در کارهای دیگر نیز جز حرف و ادعا هنری ندارند.

امروز هیچ تأسفی نمی‌خوریم ‌که آنان در کنار ما نیستند چرا ‌که ‌از اول ‌هم نبوده‌اند.

انقلاب به هیچ گروهی بدهکاری ندارد و ما هنوز ‌هم چوب اعتمادهای فراوانخود را به گروه‌ها و لیبرال‌ها می‌خوریم، آغوش کشور و انقلاب همیشه برای پذیرفتن همه کسانی ‌که قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده ‌است ولی نه به قیمت طلبکاری آنان ‌از همه اصول، ‌که چرا مرگ بر آمریکا گفتید! چرا جنگ کردید! چرا نسبت به منافقین و ضد انقلابیون حکم خدا را جاری می‌کنید؟ چرا شعار نه شرقی و نه غربی داده‌اید؟ چرا لا‌نه جاسوسی را اشغال کرده‌ایم و صد‌ها چرای دیگر.

و نکته مهم در ‌این ر‌ابطه اینکه نباید تحت تأثیر ترحم‌های بی‌جا و بی‌مورد نسبت به دشمنان خدا و مخالفین و متخلفین نظام، به گونه‌ای تبلیغ کنیم ‌که احکام خدا و حدود الهی زیر سؤال بروند.

من بعض ‌از ‌این موارد را نه تنها به سود کشور نمی‌دانم ‌که معتقدم دشمنان ‌از آن بهره می‌برند، من به آنهایی ‌که دستشان به رادیو ـ تلویزیون و مطبوعات می‌رسد و چه بسا حرف‌های دیگران را می‌زنند صریحاً اعلام می‌کنم: تا من هستم نخواهم گذاشت حکومت به دست لیبرال‌ها بیفتد. (۳/۱۲/۶۷)

امام (ره) در نامه به آقای محتشمی‌پور در مورد نهضت آزادی چنین بیان می‌کنند: «… نهضت به اصطلاح آزادی طرفدار جدی وابستگی کشور ایران به آمریکا ‌است، و در این باره ‌از هیچ کوششی فروگذار نکرده ‌است؛ و حمل به صحت اگر داشته باشد، آن ‌است ‌که شاید آمریکای جهان‌خوار را، ‌که هرچه بدبختی ملت مظلوم ایران و سایر ملت‌های تحت سلطه او دارند ‌از ستمکاری اوست، بهتر ‌از شوروی ملحد می‌دانند. و ‌این ‌از اشتباهات آن‌ها ‌است…. نهضت به اصطلاح آزادی صلاحیت برای هیچ امری ‌از امور دولتی یا قانون‌گذاری یا قضایی را ندارند؛ و ضرر آن‌ها، به اعتبار آنکه متظاهر به اسلام هستند و با ‌این حربه جوانان عزیز ما را منحرف خواهند کرد و نیز با دخالت بی‌مورد در تفسیر قرآن کریم و احادیث شریفه و تأویل‌های جاهلانه موجب فساد عظیم ممکن ‌است بشوند، ‌از ضرر گروهک‌های دیگر، حتی منافقین ‌این فرزندان عزیز مهندس بازرگان، بیشتر و بالا‌تر ‌است…. نتیجه آنکه نهضت به اصطلاح آزادی و افراد آن چون موجب گمراهی بسیاری ‌از کسانی ‌که بی‌اطلاع ‌از مقاصد شوم آنان هستند می‌گردند، باید با آن‌ها برخورد قاطعانه شود، و نباید رسمیت داشته باشند.» (۳۰/۱۱/۶۶)

به این نوشته امتیاز بدهید!

Admin

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • ×
    ورود / عضویت