نوآوری برای مادران نوآور(۲) گفتگوی اختصاصی نشریه ندا با مدی عامل مرکز نوآوری بانوان مانا،سرکار خانم حکیمه فریزاده
“مانا” یک مرکز نوآوری بانوان است. این مرکز در دانشگاه علم و صنعت و با همکاری موسسه دانش بنیان برکت و معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری تاسیس شده. “شادمانا” شاید نقطه تمایز اصلی این مرکز با دیگر مراکز نوآوری و شتابدهنده هاست؛ محیطی دوستدار کودک برای مادران متخصص.
از آن جایی که مناسب سازی محیط های اجتماعی یکی از راهبردهای مهم برای ایجاد زیرساخت اجتماعی مادری است این بار به سراغ مانا رفتیم تا این نمونه را بررسی کنیم. در بخش اول در گفتگو با سرکار خانم حکیمه فری زاده، مدیرعامل مرکز نوآوری مانا فضاهای دوستدار کودک در ایران و در دنیا را بررسی کردیم. در این بخش پیشینه مرکز مانا را از زبان ایشان میخوانیم.
کار تخصصی شما از کجا شروع شد؟
سال دوم دانشگاه بسیار درگیر نقشآفرینی تخصصی خانمها بودم؛ مثلاً از استادها و شرکتهای مختلف پروژه میگرفتیم، همکاری میکردیم و شرکتها را قانع میکردیم که خانمها را بهتر استخدام کنند. کارگاه و همایش میگذاشتیم.
چرا برای این کار تلاش میکردید؟
ما از نظر رتبهی جهانی بانوان تحصیلکردهی رشته فنی نسبت به جمعیتمان رتبه دوم دنیا هستیم بعد از آمریکا ولی از نظر استخدام یعنی شغل مرتبط این خانمها فکر میکنم دوم از آخر هستیم (یک رقم خیلی بدی داریم) و عمدهی دختران اگر سوار آسانسور ادامه تحصیلِ بدون هیچ نگاهی به اطرافشان نشده باشند قطعاً دچار این تناقض میشوند که جایگاه من در شغل تخصصیام چه خواهد بود؟
عمدتاً به خصوص افراد در رشتههای دانشگاهیِ خوب ابتدا که وارد میشوند آیندهی آکادمیک برای خودشان متصور میشوند ولی وقتی با واقعیت مواجه میشوند میبینند که این درست نیست و دچار این بحران میشوند که وقتی خانم بودم چه کاری بود این رشته را بخوانم، رشته علوم انسانی بهتر نبود؟ یا حوزه بهتر نبود؟ این بحران چیزی بود که من فکر میکردم قابل حل کردن است ولی چون تا به حال کسی نگاه تخصصی به آن نداشته حل نشده؛ یعنی همه مواجه شخصی با این قضیه داشتهاند و مسئله را به طریقی برای شخص خود حل کردند.
این دغدغهی اواخر کارشناسی شما بود؟
اصلاً این دغدغه، دغدغهی وجودی من بود. من آن قدر خودم در نگاه تخصصی بودم که علت انتخاب دانشگاه علم و صنعت برای ارشدم این بود که مشخص کرده بودم که میخواهم آینده شغلیام چه باشد، چه پایان نامهای میخواهم انجام بدهم، پس چه استادی در این زمینه کار میکند، پس تنها گزینهام علموصنعت است. برق کنترل میخواندم و میخواستم هدایت ناوبری کار کنم حتی میدانستم چه کاری میخواهم انجام بدهم. من سال۹۴ وارد دورهی ارشد شدم. در همان بهمن ۹۴ هم به خواست خودم باردار شدم. من به خاطر خدا ازدواج کردم و اصلاً تمایل شخصی نداشتم و باز هم به خاطر حرف رهبری بچهدار شدم. نه آدم بچه دوستی بودم و نه آدمی بودم که منتظر صدای بچه در خانهمان باشم.
دوره ی ارشد چطور گذشت؟
خوب درس میخواندم. تا این که یکی از بچهها به من پیشنهاد داد که میخواهیم یک دانشگاه حکمت بنیان برای خانمها تأسیس کنیم. به نظر خیلی جذاب بود. این پروژه خیلی بلندمدت بود، در نتیجه به خروجیهای کوتاهمدت تقسیم شد که تیم شتابدهنده را بنده جلو میبردم. البته ما کمی بعد بر سر اختلافنظرهای مدیریتی با تیم اصلی به مشکل خوردیم و یک تیم جدا شدیم.
این بازه همزمان با بارداری بنده بود. طرح اولیهی شتابدهنده را تکمیل کردیم و کار را سپردم به یکی از بچهها و رفتم. یعنی فقط یک ترم مرخصی از دانشگاه گرفتم. وقتی اسفند ۹۵ برگشتم عملاً چیزی از تیم باقی نمانده بود و باید دوباره کار را شروع میکردیم.
بعد یک رویداد کارآفرینی برای دختران دبیرستانی برگزار کردیم در دبیرستانی که من قبلاً درس میدادم. با سرمایهی یک میلیونی که یکی از اساتید تقبل کرده بودند. بچه های شرکتکننده ایدههای خیلی جالبی داشتند. هرکس از هر توانایی که داشت استفاده کرده بود؛ مثلاً یک نفر در کلاس درس تولید شبرنگ یاد گرفته بود و مرواریدهای ارزان را رنگ میکرد و دستبند درست میکرد و … . با این که خود ما این رویداد را تبلیغ نکردیم ولی خبر موفقیتش به خیلی جاها رسید از جمله معاونت علمی ریاست جمهوری و وزارت کار. من این استعداد را داشتم با اساتیدی که هزینههای بالا میگرفتند صحبت میکردم که حاضر شوند بدون هزینه در رویداد تدریس کنند. بعد که اساتید نتیجه کار را میدیدند جاهای مختلف تعریف میکردند.
از سویی ما با موسسه دانشبنیان برکت به خاطر این که همسرم از همبنیانگذاران موسسه بودند آشنا بودیم و از مدیرعامل موسسه مشورت میگرفتیم. ما از طریق موسسه به خانم دکتر حمیدزاده در معاونت علمی معرفی شدیم.
یک بازهای ما هیچ منبع درآمدی نداشتیم که رویداد دیگری برگزار کنیم. با این که کار بیربطی بود ولی در یک شرکت که آزمونهای استخدامی شرکتهای دانشبنیان را برگزار میکرد پذیرفتیم که آزمونهایشان را تصحیح کنیم. بعد از این قضیه این دوستان استقبال کردند و به بنده پیشنهاد مشاوری مدیرعامل رو دادند و از طرفی دیگر به ما جا دادند. تا قبل از آن ما جایی برای جلسات نداشتیم. گاهی در مطب مادرشوهر من، گاهی منزل ما و… جلسه برگزار میکردیم.
در همین حین یکی از تشکلهای دانشگاه شریف از ما خواستند که یک رویدادی شبیه به رویداد قبلی با ایشان طراحی کنیم. ما قبول کردیم و با توجه به نیازها و اهداف دوستان یک رویداد طراحی کردیم. صبح ۲۲ بهمن بود که بنده از خواب بیدار شدم دیدم تعداد زیادی تماس و پیامک دارم. قضیه از این قرار بود که یک خبرگزاری پوستر ما را با این خبر کار کرده بود که این گروه وابسته به موسسه girls up یونسکو هستند و سرمایه گذار آنها یک شرکت اسرائیلی است و قرار هست فمینیسم را ترویج بدهند!
قضیه از این قرار بود که شعار رویداد ما این بود: «اینجا سکوی پرتاب شماست». طراح پوستر ایده زده و کنار پوستر این عبارت رو زده بود:«girl up و فقط به خاطر همین یک جمله که هیچ نیتی پشت آن نبود این خبر را کار کرده بودند. دی ۹۷ هم مستندی پخش شد که یک بخشی از آن مربوط به پروژه نفوذ در ایران بود و در آن باز پوستر ما را گذاشتند.
بعد این دوستان از ما جدا شدند. البته با این اتفاق نه تنها شرکتکنندهها کم نشدند بلکه به حدی زیاد شد که مجبور شدیم سایت را ببندیم. خلاصه رویداد باز هم به یک سری چالشهای سخت خورد ولی خداروشکر خوب پیش رفت. این رویداد که تمام شد، دکتر ستاری به ما گفتند که در دنیا مرکز نوآوری بانوان وجود دارد و شما هم شتابدهندهاید. ببینید امکانش هست این دو طرح تلفیق شود؟ ما بررسی کردیم و نهایتاً طرح همین مرکز نوآوری مانا را نوشتیم.
مصاحبه کننده:
فاطمه کریمی؛ مسئول کارگروه زنان انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه امام خمینی(ره) قزوین
فاطمه پروری؛ سردبیر نشریه شهربانو؛ انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تبریز